Web Analytics Made Easy - Statcounter

مسعود رجوی رهبر منافقین در شهریور ۱۳۵۰ توسط ساواک دستگیر و به حکم اعدام محکوم شد اما روزنامه‌ها اعلام کردند محکومیت او از جانب شاه با یک درجه تخفیف به حبس‌ ابد تبدیل شده است.

به گزارش ایمنا و به نقل از موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی سازمان منافقین و رجوی در تمام این سال‌ها، علت این تخفیف حکم را فعالیت‌های حقوق‌بشری کاظم رجوی_ برادرِ مسعود_ که ساکن اروپا بوده معرفی می‌کنند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

ادعایی که شاید بخشی از واقعیت باشد، اما همه‌ی آن و علت اصلی‌اش نیست. این موسسه برای نخستین‌بار با مروری بر اسناد پرونده کاظم و مسعود رجوی در ساواک، ناگفته‌های این ماجرا را بازگو کرده است.

«صفا» در سوئیس

کاظم رجوی برادر بزرگ‌تر مسعود، سال ۱۳۳۶ برای ادامه تحصیلات به فرانسه و پس از مدتی به سوئیس رفته و سال ۱۳۵۲ موفق به اخذ مدرک دکتری علوم‌سیاسی از دانشگاه ژنو می‌شود. کاظم در سالهای اقامت در اروپا، هرچند در ظاهر در طیف مخالفین رژیم شاه تعریف می‌شود اما در پشت پرده با نمایندگی ساواک در سوئیس مرتبط می‌شود. او با نام مستعار «صفا» در نقش یک منبع اطلاعاتی، بطور پراکنده برخی اخبار دانشجویان مخالف را به سفارت منتقل می‌کند. پرویز ثابتی که در مقطعی کوتاه در دهه سی با کاظم رجوی آشنا شده، در کتاب خاطرات خود مدعی است او بوده که برای نخستین‌بار کاظم را به نمایندگی ساواک در سوئیس وصل کرده است: «کاظم رجوی پس از ۲-۱ سال برای ادامه تحصیل به اروپا رفت و در کنفدراسیون دانشجویان ایرانی فعالیت می‌کرد. من هم برای مسافرتی به سوئیس رفته بودم و از طرف ساواک کاری داشتم و ۸-۹ سال هم از سابقه من در ساواک می‌گذشت. حوالی سال ۱۳۴۷ بود و خواستم کاظم رجوی را ملاقات کنم که مثلاً ببینم چه کاری می‌توانم درباره او انجام بدهم. به کاظم تلفن زدم و گفتم که «مرا یادت هست؟» گفت «بله کجا هستید؟ و همدیگر را ببینیم.» و رفتیم و همدیگر را دیدیم. از او پرسیدم اینچا چه می‌کنی؟ البته می‌دانستم و پرونده‌اش را مطالعه کرده بودم. به هرحال دیدم که خیلی هم سفت و سخت نیست و فقط یک انتقادهایی از شاه دارد، ولی زیاد مهم نیست… مسلماً در آن موقع هنوز نمی‌دانست که برادرش (مسعود) در شبکه مجاهدین‌خلق فعالیت دارد. از من پرسید شما چه می‌کنید؟ من هم گفتم در نخست‌وزیری هستم. گفت همان ساواک؟ من هم صراحتاً گفتم بله. گفت خب اینجا در سوئیس چه می‌کنی؟ خلاصه حین گفتگو دیدم که دمش سست است و به عنوان نمایندگی ساواک در آنجا استخدامش کردم و به نماینده ساواک در ژنو تحویلش دادم.»

با توجه به قرائنی از جمله اسناد موجود و اینکه نمایندگی ساواک در سوئیس، از نظر اداری و چارتی زیر نظر اداره سوم ساواک (امنیت داخلی) بوده و پرویز ثابتی نیز در آن دوران معاون دوم آن اداره بوده، روایت او درباره جذب کاظم رجوی به همکاری می‌تواند درست باشد. کاظم تا چندسال بعد به عنوان منبع ساواک، گزارشات مختلفی از فعالیت دانشجویان ایرانی به نمایندگی ساواک می‌دهد. او علاوه بر ارتباط با رئیس نمایندگی ساواک در سوئیس، با پرویز خوانساری که سال‌ها است مسئولیت سرپرستی امور دانشجویان ایرانی ساکن اروپا را بر عهده دارد و ساکن ژنو است نیز مرتبط است.


دستگیری مسعود و تلاش‌های پشت‌پرده‌ی کاظم

پس از انتشار خبر دستگیریِ شهریورماه ۱۳۵۰ مسعود رجوی در داخل کشور، آبان‌ماه از نمایندگی ساواک در سوئیس خواسته می‌شود با توجه به اینکه مسعود از اعضای فعال گروه بوده و در دادگاه به مجازات محکوم خواهد شد «سریعا با برادر وی تماس و ضمن توجیه وی یادآوری گردد از هرگونه اقدام جنجالی خودداری و چنانچه بمنظور ملاقات با برادرش مایل است به کشور مسافرت نماید، تسهیلات لازم جهت وی فراهم گردد.»

پیرو این دستور، نمایندگی ساواک در سوئیس بلافاصله با کاظم ملاقات و نکات مدنظر را به او ابلاغ می‌کند. او ضمن قول مساعد در این زمینه، می‌گوید فعلاً به دلیل گرفتاری تحصیلی و مالی قصد سفر به ایران را ندارد اما درخواست می‌کند ساواک به پرونده برادرش کمک کند. پس از این ملاقات، بخش ۳۱۵ ساواک که مسئولیت ارتباط با نمایندگی‌ها را عهده‌دار است، ضمن گزارش این درخواست رجوی به رئیس اداره سوم (یعنی مقدم) پیشنهاد می‌کند «با توجه به اینکه در پرونده محصول منبع مزبور، مشخص گردید فعالیت‌های این شخص در اهداف مورد ذکر، ارزشمند و قابل بهره‌برداری بوده، به‌ویژه با انتشار خبر بازداشت مسعود رجوی نفوذ و دسترسی او در زمینه کسب اطلاعات از اهداف مورد نظر بیش‌تر گردیده، از طرفی ادامه همکاری مشارالیه ثمربخش است، در صورت تصویب از طریق بخش ۳۱۲ اقدامات در زمینه کمک به مسعود رجوی به عمل آید. منوط به رأی عالی است.» مقدم به بخش ۳۱۲( بخش مبارزه با احزاب و گروه‌های افراطی سیاسی و براندازی) که مجاهدین‌خلق را دستگیر کرده دستور مذاکره درباره این موضوع را می‌دهد. نهایتاً ازغندی رئیس بخش ۳۱۲ در پایین نامه چنین می‌نویسد: «مذاکره شد و وضعیت به عرض مقام ریاست کل رسید. با توجه به این‌که استحقاق کمک دارد پس از ارسال پرونده به اداره دادرسی نیروهای مسلح شاهنشاهی، گزارش عرضی تهیه و کسب اجازه خواهد شد.»

کاظم رجوی علاوه بر تعامل با ساواک، با توجه به اینکه در ظاهر جزو نیروهای مخالف شاه است، بطور موازی فضاسازی مطبوعاتی و رسانه‌ای روی پرونده برادرش را نیز دنبال می‌کند. از جمله اینکه تلگرافی علنی به شاه زده و اعلام می‌کند در صورت صحت خبرها درباره برادرش، ایرانیان سوئیس اعتراض خواهند کرد. کلیه اقدامات کاظم در ماه‌های بعد، روی همین دو ریل موازیِ پیگیری‌های پشت پرده و اقدامات رسانه‌ای علنی پیش می‌رود. از جمله اینکه با هماهنگی و کارسازی او برخی مطبوعات اروپایی روی محکومیت مسعود مانور داده و برخی چهره‌های سیاسی و غیرسیاسی سوئیسی و اروپایی در تلگراف‌هایی به شاه، نسبت به سرنوشت مسعود رجوی اظهار نگرانی می‌کنند.

دی‌ماه، پدر رجوی نامه‌ای دو صفحه‌ای خطاب به شاه نوشته و در بخشی از آن با ذکر مراتب شاهدوستی فرزندانش به خصوص کاظم و صالح و درج خبر محکومیت مسعود به اعدام در مطبوعات خارجی می‌نویسد «از پیشگاه مقدس استدعا دارد اوامر ملوکانه شرف صدور یابد که در مورد نامبرده تحقیقات بیشتری مبذول و چنانچه خدای نخواسته دشمنان آب و خاک درصدد بهره‌برداری از احساسات پرشور او برآمده و مقدماتی برای گمراهی او فراهم نموده باشند، به راه راست هدایت و ارشاد گردد و اگر هم تصور ارتکاب عمل خلافی را نموده باشد، ترحّماً به این پیرمرد که عمر خود را با سازش به قوت لایموت در خدمت به میهن به پایان رسانیده و ترحم به مادر علیلش که از غصه زمینگیر شده و با توجه به حفظ روحیه برادرانش، مشارالیه را مشمول عفو و اغماض شاهانه (که سجیه فطری آن معظم‌له بوده و در طول سلطنت پرافتخار خود بارها به منصه ظهور رسانده‌اند) قرار داده و این پیرمرد و پیرزن علیل را که ساکن مشهد و پیوسته در حرم مطهر حضرت رضا علیه‌السلام دعاگوی دولت علّیه و خاندان جلیل سلطنت بوده و می‌باشیم شادمان فرمایند.» پس از پدر، منیره خواهر مسعود و پیش از او هوشنگ، دیگر برادر مسعود که فارغ‌التحصیل بلژیک و در ذوب‌آهن اصفهان شاغل است نیز در نامه‌هایی جداگانه خطاب به فرح خواستار عفو مسعود می‌شوند.

آخرین روزهای بهمن، جلسات دادگاه بدوی ۱۱ متهم مجاهدین‌خلق که مسعود رجوی نیز جزو آنها است برگزار می‌شود. مسعود رجوی در آخرین دفاع خود مثل سایرین، دادگاه را فاقد صلاحیت دانسته و می‌گوید «من با آقای دادستان بحث نمی‌کنم، اگر مسلسل به دستم بدهید هم‌اکنون او را با تیر خواهم زد.» دادگاه چهار متهم اصلی پرونده یعنی ناصر صادق، محمد بازرگانی، مسعود رجوی و علی میهن‌دوست را به اعدام و سایرین را به حبس محکوم می‌کند.

نیمه اسفندماه در حالی که چند روز از محکومیت مسعود رجوی به اعدام در دادگاه بدوی می‌گذرد، کاظم رجوی تلفنی به نمایندگی ساواک در سوئیس اطلاع می‌دهد که برخی شخصیت‌های سوئیسی از جمله چند نماینده پارلمان این کشور که به شاه تلگراف زده‌اند، «از او خواسته‌اند که درباره محکومین مصاحبه نماید و اظهاراتی بکند و وی حاضر به این کار نشده و با وجود اصرار آنها، امتناع ورزیده» است. وزارت خارجه پس از استعلام این مساله از ساواک، به نمایندگی خود در سوئیس اعلام می‌کند «مقامات مربوطه اظهار داشتند اگر برادرش مایل باشد می‌تواند به‌خرج خودش فوراً به تهران بیاید و او را در زندان ملاقات و راهنمائی و نصیحت نماید. رفتار و اظهارات او در دادگاه تجدیدنظر برای تخفیف در مجازات او موثر واقع خواهد شد.» همان ایام پرویز خوانساری با کاظم دیدار کرده و در گزارشش می‌نویسد او «اظهار می‌دارد از برای آمدن تهران فرصت زیادی ندارد. در صورتیکه موافقت شود با برادر خود در زندان تلفنی صحبت کند و مطالب خود را به او بگوید. خواهشمند است دستور فرمائید در صورت تایید، تعیین بفرمائید در چه ساعتی و با چه شماره‌ای می‌تواند مذاکره نماید. ضمناً نامه‌ای هم به برادرش نوشته که با پست فرستاده می‌شود.»

مضمون اصلی نامه‌ی سه‌صفحه‌ای کاظم به برادرش، القاء پشیمانی و لزوم اصلاح صحبتهای تندش در دادگاه بدوی است. او در بخشی از این نامه می‌نویسد: «از تو تمنا و استدعا دارم که دِینی را که خانواده‌ات به عهده‌ات گذاشته اداء کنی. این دِین وقتی اداء می‌شود که در دادگاه تجدید نظر به نحوی رفتار کنی که کمترین دلیلی برای سنگین‌شدن مجازاتت پیدا نشود. لازم است بگوئی که جملات فوق‌الذکر و نظائر آنها هرچه گفته شده ناشی از عصبانیت و ناراحتی ناشیه از زندان مجرد [سلول انفرادی] بوده است. زیرا حقیقت هم همین است. چون تو با آشنائی که به روح و تربیت و اخلاقت دارم آدم‌کش نیستی. برای اینکه مبارزه‌ای وجود داشته باشد، باید تو وجود داشته باشی. یک آدم منطقی وقتی حرفهای خلاف منطق زد، دلیل بر اینست که در حالت عادی نیست. میدانی که محکمه‌ی تجدیدنظر همه نوع اختیاری دارد. وظیفه اخلاقی هرکسی است که وقتی عصبانیت کرد و احیاناً دادستان را تهدید به کشتن نمود بمحض اینکه عصبانیتش رفع شد، از گفته و تندروی خود در همان مورد مخصوص معذرت بخواهد. به این ترتیب تمنا دارم در تجدیدنظر، کمال خونسردی خود را حفظ کن. به سوالات جواب کوتاه مثبت یا منفی بده. از بدو شروع دادگاه از جملاتی نظیر آنچه در بالا ذکر شد که جنبه شخصی دارند و موجب عصبانیت و تحریک دادستان محترم شده و می‌شوند عذرخواهی کرده تقاضا کن که آنها را زائیده عصبانیت و بی‌حوصلگی بینگارند.»

گردش‌کار این رفت‌وبرگشت‌ها به شاه گزارش می‌شود و او چنین نظر می‌دهد: «تصور نمی‌رود صحبت با برادرش در زندان عملی باشد. با سازمان مذاکره شود ترتیبش را بدهند اگر در دادگاه تجدیدنظر اظهار ندامت نکند نمی‌شود کاری کرد. با یکی از قوم‌خویش‌هایش صحبت کنید که برود بگوید.»

۱۵ و ۱۶ اسفندماه، پیش از برگزاری دادگاه تجدیدنظر مسعود رجوی، او با پدرش ملاقات می‌کند. ازغندی در گزارش خود می‌نویسد «این ملاقات تا حد زیادی در او و پدرش موثر افتاد. مراتب جهت صدور اوامر عالی در زمینه اخذ تماس تلفنی مسعود رجوی با برادرش که مقیم برن- کشور سوئیس می‌باشد معروض گردید.» از اینکه تماس تلفنی کاظم با برادرش برقرار شده یا نه و محتوای احتمالی آن، سندی در دست نیست، اما اولین روزهای فروردین ۵۱ مصاحبه کاظم با تلویزیون سوئیس درباره محاکمات سیاسی ایران و پرونده برادرش پخش می‌شود. او در این مصاحبه بدون اشاره به تلاش‌های پشت پرده‌اش و با حفظ پرستیژ فعال حقوق‌بشری‌اش می‌گوید «پدرم از من که اولاد ارشد او هستم در مورد نجات برادرم استمداد می‌کند، ولی از دست من که یک نفر محصل می‌باشم چه برمی‌آید؟ من نگران پدر پیر و مادر مریضم هستم و از افکار عمومی مردم سوئیس برای نجات خانواده خود کمک می‌طلبم.» او چند روز بعد در مصاحبه با رادیو فرانسوی‌زبان سوئیس همین حرف‌ها را تکرار و اعلام امیدواری می‌کند به مناسبت عید نوروز، اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر برادرم را مورد عفو قرار دهند و از مردم سوئیس می‌خواهد او را در این راه پشتیبانی کنند.

۳۰ فروردین، روزنامه‌ها ضمن اعلام خبر اعدام چهار تن (ناصر صادق، محمد بازرگانی، علی باکری و علی میهن‌دوست) اعلام می‌کنند «مسعود رجوی نیز که به همین اتهامات تحت تعقیب بوده و در دادگاه‌های عادی و تجدیدنظر به اعدام محکوم گردیده بود، چون در جریان تعقیب، کمال همکاری را در معرفی اعضای جمعیت به‌عمل آورده و در داخل زندان نیز برای کشف کامل شبکه با مامورین همکاری نموده، به‌فرمان مطاع مبارک شاهانه، کیفر اعدام او با یک‌درجه تخفیف به زندان دائم با اعمال شاقه تبدیل گردیده است.»

واقعیت این است که کاظم رجوی، هم در دوران دستگیری برادرش و هم پس از آن، علیرغم رفتار دوگانه‌ای که دارد، همچنان به عنوان یکی از منابع اطلاعاتی نمایندگی ساواک در سوئیس ایفای نقش می‌کند. یکی از اسناد ساواک سال ۵۶ در گزارشی درباره او می‌نویسد: «اقدامات نامبرده در زمینه جلب افکار عمومی نسبت به محکومیت برادرش سبب می‌گردد که عوامل منحرف ایرانی در اروپا از قبیل رهبران کنفدراسیون و ناصر افشار قتلی متوجه وی شده درصدد برآیند که نامبرده را به‌فعالیت‌های سیاسی مخالف بکشانند. همین امر که سبب دسترسی بیشتر وی به‌اخبار مورد نیاز بود سبب آن می‌گردد که نمایندگی در جلب همکاری وی کوشش بیشتری مبذول داشته و سرانجام تقاضای استخدام وی را بنماید.» بنا بر این گزارش از این به بعد است که کاظم به عنوان منبع رسمی نمایندگی سوئیس با مقرری ماهیانه یک‌هزار فرانک استخدام می‌شود.

خدمات و خبررسانی‌های کاظم به ساواک از این پس بیشتر می‌شود و به موازات آن، ساواک نیز به او لطف‌هایی می‌کند. تیرماه ۵۱ او نامه‌ای خطاب به سرهنگ محرری، رئیس زندان قصر نوشته و ضمن تشکر از خوش‌رفتاری و محبت او و مامورین تحت امرش نسبت به زندانیان به خصوص برادرش، از او می‌خواهد مقررات زندان را برایش ارسال کند تا او بداند مسعود امکان پاسخ به نامه‌ها یا دریافت پول و کادو را دارد یا نه؟ کاظم همچنین آخرین روزهای شهریور ۱۳۵۱ به کنسولگری ایران در ژنو مراجعه کرده و در دیدار با پرویز خوانساری و رئیس ایستگاه ساواک می‌گوید تا کنون هفت نامه به آدرس پدرش در مشهد ارسال کرده، اما نه خبری از رسیدنشان دارد و نه خبری از جواب احتمالی پدرش. نمایندگی ساواک در سوئیس در پایان گزارش خود خطاب به اداره امنیت‌داخلی ساواک می‌نویسد «با توجه به اینکه به‌نامبرده توصیه شده است هر مشکلی دارد بدون مراجعه به سایر مراجع، با اینجانب حل و فصل نماید؛ لذا تقاضا دارد که نامه ضمیمه را در مشهد به‌پدر نامبرده رسانده و جواب آن را نیز به اینجانب بفرستید تا به مشارالیه برسانم.» مقدم، رئیس اداره سوم (امنیت‌داخلی) ساواک نیز نامه کاظم و گزارش این ملاقات را به ساواک خراسان ابلاغ می‌کند و ساواک خراسان هم پس از مراجعه به منزل پدر رجوی، پاسخ او را دریافت و ارسال می‌کند. روابط کاظم و نمایندگی ساواک در سوئیس تا چند سال پس از ماجرای عفو مسعود نیز پایدار و حسنه باقی می‌ماند. اما از مقطعی به بعد به خاطر اقدامات کاظم، حقوقش قطع می‌شود و حتی در مقطعی نیز ساواک پیشنهاد می‌دهد برای کاهش فعالیت‌های او، برخی اسناد همکاری‌اش در اروپا منتشر و افشاء شود.

ماجرای همکاری مسعود

واقعیت این است که تخفیف مجازات بی‌سابقه‌ای که شامل مسعود رجوی می‌شود، تنها ناشی از ارتباطات برادرش کاظم با ساواک نیست، بلکه همکاری‌های خود مسعود در دوران بازداشت نیز نقش مهمی در آن دارد. چرا که او در بین دستگیرشدگان شهریور ۵۰، جزو کسانی است که اطلاعات خوب و مفیدی در اختیار تیم بازجویی قرار داده است.

لطف‌الله میثمی که خود نیز از دستگیرشدگان آن ایام است بعدها در کتاب خاطراتش از اولین روزهای بازداشت می‌نویسد: «آن روزها چشم‌بند نبود، کُتم را روی سرم انداخته بودند، اما چون آستر نداشت از پشت آن همه چیز را می‌دیدم. مسعود رجوی را کمالی بازجویی می‌کرد. او را خوابانده بود و می‌زد. مسعود هم یک به یک اسم کوچک بچه‌ها را می‌گفت. کمالی گفت تو چرا نمی‌روی شمال شهر تا وضع رفاه آنجا را ببینی و فقط جنوب شهر را می‌بینید؟ مثل اینکه مسعود چیزهایی گفته بود که او در جوابش چنین می‌گفت. بعدها در عمومی زندان اوین از مسعود پرسیدم آن روز تو که نمی‌دانستی چطوری لو رفتی و چه کسانی دستگیر شده‌اند. در خانه‌ای که تیم خودت بود دستگیر شدی، چطور اسامی دیگران را می‌گفتی؟ گفت بعد فهمیدم که لو رفته‌اند. کمی از دست من ناراحت شد. توقع نداشت با بی‌اعتمادی با او برخورد کنم، اما جواب قانع‌کننده‌ای نداد.»

یکی از اوراق جالب توجه پرونده مسعود رجوی، بازجویی مفصل و چندصفحه‌ای ۲۵ شهریور او یعنی حدود سه هفته پس از دستگیری است که نوشته‌های رمزی تقویم خود را برای بازجویان رمزگشایی می‌کند. این نوشته‌ها در واقع روزشمار فعالیت‌های رجوی و سازمان از اردیبهشت ۵۰ تا اول شهریور همان سال است که شامل اطلاعات مختلفی از جمله مسائل مالی سازمان، ارتباطات و سفرهای اعضای سازمان به لبنان و فرانسه و آدرس و قرارهای سازمان در این کشورها است. او در بخشی از این بازجویی می‌نویسد: «قسمت دیگری از مطالب نوشته شده در این تقویم فوق‌الذکر مربوط است به تقویم یا باصطلاح مطالب روزشمار مربوط به مسائل خارج ما. یعنی مسائلی که موجود بوده یا نامه‌ای که رسیده یا نامه‌ای که بین تهران- لبنان- پاریس و یا پاریس لبنان و بالعکس مبادله شده و قید شده است. از کلیات این مطالب من مطلعم ولی جزئیات را نمیدانم. بهر حال این مطالب به قرار زیر هستند: صفحه شنبه ۲۶ تیر ۱۳۵۰: این نامه با شماره ج مشخص شده و در آن مقداری مسائل تدارکاتی از قول ماهر صحبت شده و بعد ارسال دو فقره پول بیان شده (که ریز این پول‌ها را قبلاً نوشته‌ام) و سپس ورود بهروز (علی باکری) اعلام شده است. یکشنبه ۲۷ تیر ۱۳۵۰: که این نامه با «د» مشخص شده و ابتداء قرار بود اگر کسی برود با مسافر بفرستیم ولی بعداً که کسی نرفت در ۱۴ مرداد پست شد. در این نامه از وضع شرکت یعنی سازمان خودمان صحبت و انتقاد شده است. چهارشنبه ۳۰ تیرماه ۱۳۵۰ دو نامه به اسامی فروزی ارسال شده که چنانکه از لبنان نوشته بودند و در صفحات بازجوئی پیش، از آنها ذکر بعمل آمد. یکی رسیده و دیگری نرسیده.»

رجوی هرچند در بازجویی‌ها، اطلاعات خوب و مفیدی ارائه داده بود، اما در دادگاه بدوی و تجدیدنظر مثل اغلب هم‌پرونده‌ای‌هایش از موضع شجاعت و مقاومت سخن گفت. هرچند او در دو دادگاه به اعدام محکوم شد، اما همکاری‌هایش و پیگیری‌های برادرش از ساواک نهایتاً به نتیجه می‌رسد. ۲۸ فروردین‌ماه، دو روز پیش از اجرای حکم اعدام چهار متهم ردیف اول، نصیری رئیس ساواک دو نامه درباره مسعود رجوی به رئیس اداره دادرسی نیروهای مسلح شاهنشاهی نوشته و اعلام می‌کند با توجه به همکاریهای او در جریان پرونده اخیر، مجازاتش تخفیف یابد. متن یکی از این نامه‌ها اینچنین است: «نامبرده بالا که از محکومین سازمان باصطلاح آزادیبخش ایران وابسته به جمعیت نهضت‌آزادی است و در دادگاه تجدیدنظر نظامی باعدام محکوم گردیده، بعد از دستگیری در جریان تحقیقات کمال همکاری را در معرفی اعضاء سازمان مکشوفه بعمل آورده و اطلاعاتی که در اختیار گذارده از هر جهت در روش‌شدن وضعیت شبکه مزبور موثر و مفید بوده و پس از خاتمه تحقیقات نیز در داخل بازداشتگاه همکاریهای صمیمانه‌ای با مامورین بعمل آورده. لذا بنظر این سازمان استحقاق ارفاق و تخفیف در مجازات را دارد. مراتب جهت استحضار و هرگونه اقدام مقتضی اعلام می‌گردد.» یادداشتی که پایین این نامه است و تاریخ فردا را دارد چنین نوشته است: «از شرفعرض پیشگاه مبارک شاهانه گذشت. اوامر مبارک چنین شرف صدور یافت که با یک درجه تخفیف به حبس ابد تبدیل گردد.»

خبر این عفو ملوکانه، ۳۰ فروردین در انتهای خبر اعدام چهارنفر دیگر اعضای سازمان در مطبوعات منتشر می‌شود. انتشار علنی تخفیف مجازات به‌خاطر همکاری، مسعود رجوی را به هم می‌ریزد و حتی تصمیم به خودکشی می‌گیرد. اما او در سالهای بعد نیز به همکاری‌اش ادامه داده و در احضارهای گاه و بیگاه خود، اطلاعات تحلیلی و مصداقی خوبی به کارشناسان امنیتی ارائه می‌دهد. رجوی در یکی از دستنوشته‌های خود که مدتی پس از فرار تقی شهرام در اردیبهشت ۵۲ در توصیف اوضاع زندان نوشته، چنین می‌نویسد: «جزوه‌هایی که گفتم معمولاً پشت پنجره و یا توی کمدهای عمومی بود، مثل اقتصاد و فلسفه و یا استراتژی تاکتیک و یا نظایر اینها که همانطور که گفتم یا از پیش بود یا از زندان‌های دیگر مثل قزل‌قلعه شایع بود آورده‌اند یا موقت شهربانی. مثل تاریخچه‌ی مقاله‌ی خرده بورژوازی که ظاهراً کار تقی شهرام بود. البته نمی‌خواهم این تصور پیش آید که چون این فرد اکنون متواری است می‌خواهم به‌گردن او بیندازم. هرگز، این فقط حدسی است که با شواهد و قراین میزنم والّا دقیقاً از خودش نشنیده‌ام. به این دلیل که یکی دو بار با زرنگی می‌آمد و از من در این مورد سوالاتی می‌کرد و می‌گفت فقط می‌خواهم بدانم خودم. نمیدانم این هم راست تلقی می‌شود یا نه، اگر بگویم که من شخصاً با این جزوات کاری نداشتم چون با اعتقادات مذهبی خودم وفق نداشت و یا در بیرون خوانده بودم.»

سرقت ناکام اسناد همکاری کاظم رجوی پس از انقلاب

پس از پیروزی انقلاب، کاظم رجوی با حکم کریم سنجابی وزیر امورخارجه دولت موقت عهده‌دار نمایندگی دائمی ایران در دفتر سازمان ملل در ژنو و پس از آن در سفارت ایران در سنگال مشغول فعالیت شده بود. آخرین روزهای اردیبهشت ماه ۱۳۶۰و زارت امور خارجه در بیانیه‌ای اعلام می‌کند یکی از کارمندان قسمت کنسولی این وزارت‌خانه که در امور اسناد افراد پاکسازی‌شده وزارت‌خارجه مسئولیت داشته همراه با فردی به نام مرتضی فضلی‌نژاد به اتهام سرقت و خروج غیرقانونی برخی اسناد دستگیر شده‌اند. دفتر ریاست‌جمهوری (بنی‌صدر) در بیانیه‌ای اعلام می‌کند فضلی‌نژاد نماینده این دفتر بوده و معرفی‌نامه رسمی وکتبی داشته است. با دستگیری مدیرکل امور کنسولی وزارت خارجه، او نیز اعتراف می‌کند که با هماهنگی فضلی‌نژاد چندین بار اسنادی را از این وزارت‌خانه خارج کرده و در اختیار برخی افراد قرار داده است.

۳۰ اردیبهشت پس از بررسی بیشتر، معاون فرهنگی وزارت‌خارجه در مصاحبه‌ای اعلام می‌کند بخشی از اسنادی که قرار بوده سرقت شود، اسناد مربوط به همکاری کاظم رجوی با ساواک است که مشخص می‌کند او با نامهای مستعار «صفا» و «میرزا»، منبع نمایندگی ساواک در سوئیس بوده است. فردای آن روز نیز روزنامه جمهوری اسلامی به نقل از یک مقام آگاه اعلام می‌کند «یکی از اسناد مربوط به کاظم رجوی است که اکنون در سنگال به عنوان کاردار خدمت می‌کند. وی به عنوان عضو افتخاری ساواک، با اسم رمز «صفا» و دو شماره کد فعالیت میکرده است.» او همچنین می‌گوید رجوی را به ایران احضار کرده‌ایم، اما هنوز نیامده است.

علیرغم ادعای دفتر بنی‌صدر درباره حکم و ماموریت رسمی فضلی‌نژاد، او در بازجویی‌ها هیچ حکم و نامه‌ای مبنی بر ماموریت از طرف ریاست‌جمهوری ارائه نمی‌دهد. ۵ خردادماه دادستانی در بیانیه رسمی‌اش اعلام می‌کند او اعتراف کرده تا کنون به ۸ وزارت‌خانه و ارگان‌های دیگری مثل شهربانی و برخی دانشگاه‌ها مراجعه و اسنادی را خارج کرده و تحویل دفتر ریاست‌جمهوری داده است.

۱۲ خردادماه وزارت امورخارجه درباره کاظم رجوی بیانیه‌ای به این شرح صادر می‌کند: «در تاریخ اردیبهشت ۲۹ اردیبهشت ۱۳۶۰ طی تلکس شماره ۱۴۹۲ آقای کاظم رجوی برای ادای پاره‌ای توضیحات به ایران فراخوانده شدند. در همان روز طی تلکس شماره ۴۴ ایشان جواب دادندکه با اولین وسیله‌ی ممکن حرکت می‌نمایند و سوال کرده بودند که آیا بلیت را از محل اعتبارسفارت تهیه کنند یا برایشان ارسال می‌شود؟ که طی تلکس شماره ۱۵۷۴ درتاریخ ۳۰ اردیبهشت ۶۰ به ایشان پاسخ داده شدکه بلیط را از اعتبار سفارت تهیه کنند. درتاریخ ۳۰ اردیبهشت ۶۰ طی تلکس شماره ۴۶ ایشان پاسخ دادند که آماده حرکت به سوی تهران هستند. از تاریخ ۳۰ اردیبهشت تا تاریخ ۷ خرداد ۶۰ از مراجعت ایشان خبری نشد و در تاریخ ۷ خرداد ۱۳۶۰ اطلاع یافتیم که ایشان در پاریس رحل اقامت گزیده‌اند و طی نامه سرگشاده‌ای به ریاست جمهوری، استعفای خود را اعلام نموده‌اند. به هر حال اگر ایشان در رابطه با اسناد محرمانه وزارت خارجه، خود را از اتهامات وارده بری می‌دانستند، بهتر بود که به ایران مراجعت می‌کردند و رفع اتهام می‌نمودند. نه اینکه با اقامت غیرقانونی خود درپاریس صحه بر اتهامات خویش بگذارند.»

خردادماه تشنج‌آفرینی منافقین و بنی‌صدر در داخل که نهایتاً به عزل بنی‌صدر و ورود منافقین به جنگ مسلحانه با جمهوری اسلامی در سی خرداد می‌انجامد، افشای اسناد همکاری کاظم رجوی را به حاشیه می‌برد. او نیز از فرصت استفاده کرده و همگام با سازمان برادرش، به مخالفت با جمهوری‌اسلامی برمی‌خیزد. منافقین تا کنون در روایت تاریخی خود، همانطور که ماجرای عفو مسعود رجوی را تحریف کرده‌اند؛ جدایی کاظم رجوی از جمهوری اسلامی را به ماجراهای سی خرداد گره زده‌اند و افشای اسناد سوابق همکاری او با ساواک را جوسازی سیاسی معرفی می‌کنند.

کد خبر 602350

منبع: ایمنا

کلیدواژه: مسعود رجوی ساواک اسناد ساواک منافقین سازمان منافقین گروهک منافقین شهر شهروند کلانشهر مدیریت شهری کلانشهرهای جهان حقوق شهروندی نشاط اجتماعی فرهنگ شهروندی توسعه پایدار حکمرانی خوب اداره ارزان شهر شهرداری شهر خلاق نمایندگی ساواک در سوئیس دادگاه تجدیدنظر جمهوری اسلامی ریاست جمهوری دادگاه بدوی ۳۰ اردیبهشت اعدام محکوم وزارت خارجه مسعود رجوی کاظم رجوی فضلی نژاد پشت پرده بنی صدر نامه ها نامه ای ی کاظم

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.imna.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایمنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۹۲۷۸۰۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

خوابگردهایی که مزدوری پیشه کردند

پژوهش‎گر حوزه نفاق با اشاره به اینکه باید درباره جنایت‌های منافقین صحبت کرده و به افراد در این باره آگاهی داده شود، گفت: باید کاری کنیم که نسل جدید از جنایت‌های منافقین آگاهی یابند. - اخبار رسانه ها -

به گزارش گروه رسانه‌های خبرگزاری تسنیم، برگزاری دادگاه رسیدگی به جنایت‌های منافقین که از آذر 1402 آغاز شد و همچنان ادامه دارد، فرصتی ایجاد کرد تا بار دیگر پرونده جنایت‌های این گروهک تروریستی مورد بررسی قرار بگیرد؛ این بازخوانی نقش مهمی در آگاهی جامعه به شکل خاص نسل جدید درباره جنایت‌های گسترده گروهک تروریستی منافقین به‌ویژه جنایت‌های منجر به شهادت 17 هزار نفر از هموطنانمان دارد.

در همین رابطه، خبرگزاری میزان با صفاءالدین تبراییان، پژوهش‎گر حوزه نفاق گفت‎وگویی انجام داده که در ادامه می‌خوانید:

-چرا اسم «خوابگردها» را برای کتاب خودتان با موضوع منافقین انتخاب کردید؟

تبراییان: خوابگردها به معنای افرادی است که در خواب به‌صورت ناخواسته برمی‌خیزند و راه می‌روند و کارهایی انجام می‌دهند که واقعا انگار در این عوالم نیستند؛ من اسم خوابگردها را از کتابی با همین نام از آرتور کوستلر اقتباس کردم؛ البته اسم این رمان‌ بسیار شناخته‌شده خوابگردان است؛ دلیل من از انتخاب اسم خوابگردها برای کتابی که درباره منافقین است، در واقع استفاده از یک اسم رمز است؛ با وجود این، زیرعنوان کتاب مشخص می‌کند که مطالب کتاب درباره ارتباط سران منافقین با ساواک و نهادهای امنیتی رژیم بعث عراق است.

-چه دوره‌ای از تاریخ جنایت‌های منافقین در «خوابگردها» مورد بررسی قرار گرفته است؟

تبراییان: من فعالیت گروهک تروریستی منافقین را در مقطع زمانی سال‌‌های 1358 تا 1381 یعنی از نخستین روز‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران تا زمان سقوط صدام در عراق انتخاب کردم.

رابطه منافقین با رژیم بعث عراق چگونه شکل گرفت؟

تبراییان: براساس نخستین سندی که در کتابم آورده‌ام، منافقین از همان سال 1358 با رژیم بعث عراق ارتباط برقرار کرده بودند؛ البته سابقه رابطه منافقین با این رژیم به گذشته دورتری بازمی‌گردد؛ در تابستان 1349 زمانی که یکی از تیم‌های منافقین قصد داشت از طریق دبی به لبنان برود تا آموزش نظامی ببیند، به دام پلیس دبی افتاد؛ شش نفر از اعضای این تیم دستگیر و زندانی شدند که سرشناس‌ترین آن‌ها موسی خیابانی بود؛ گروهک تروریستی منافقین سه نفر از اعضای خود را برای نجات این اعضای زندانی شده فرستاد و این تیم سه‌ نفره توانست به تیم انتقال اعضای زندانی که آن‌ها را از دبی به بندرعباس جهت تحویل به ساواک انتقال می‌داد، نفوذ کند؛ منافقین ید طولایی در نفوذ در ساواک و دیگر سازمان‌ها داشتند؛ سه عضو منافقین که برای نجات همقطاران خود رفته بودند، توانستند وارد هواپیمای حامل آن‌ها شوند؛ این اتفاق در 18 آبان 1349 رخ داد؛ یکی از اعضای این تیم سه نفره حسین احمدی روحانی، یکی از سرشناس‌ترین عناصر منافقین بود که رسما در ماجرای تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین به مارکسیسم در سال 1354 دخالت داشت،؛ او بعدا زندانی و اعدام شد؛ تیم سه نفره یاد شده در نهایت هواپیما را دزدیده و به فرودگاه بغداد، پایتخت عراق برد؛ عوامل حزب بعث که فکر می‌کردند، این تیم سه نفره از اعضای ساواک هستند، آن‌ها را دستگیر و شکنجه کردند و این آغاز رابطه منافقین با رژیم بعث عراق بود.

-این ماجرا به کجا انجامید؟

تبراییان: با توجه به اینکه در آن زمان، هنوز سازمان مجاهدین خلق تغییر ایدئولوژی نداده بود، در داخل کشور افرادی از امام خمینی (ره) خواستند تا پادرمیانی کرده و اسباب آزادی افراد یاد شده را فراهم کند، اما امام این درخواست‌ها را نپذیرفت و در نهایت نماینده جنبش فتح، باعث آزادی آن‌ها شد؛ این فرد در سال 1974 از جنبش فتح اخراج شد و در نهایت در سال 2002 یعنی در آستانه حمله نیرو‌های ائتلاف به سرکردگی آمریکا به عراق و سرنگونی رژیم بعث این کشور به‌طرز مشکوکی در 65 سالگی در عراق مُرد؛ برخی بر این باور هستند که بعثی‌ها به این نتیجه رسیدند که او را سربه‌نیست کنند.

-رابطه منافقین با رژیم بعث عراق چطور پیش رفت؟

تبراییان: در مقدمه 143 صفحه‌‌ای کتاب خوابگردها به پنج جلسه مهم مسعود رجوی، سرکرده منافقین با مقام‌های عراقی از جمله رئیس سرویس کل اطلاعات عراق پرداخته شده است؛ رجوی در یکی از این دیدارها می‌گوید که رژیم شاه در سال 1350، زمانی که دستگیر شدیم، به ما سه راهکار پیشنهاد داد تا اعدام نشویم؛ یک، اعتراف کنیم که از عراق دستور می‌گیریم؛ دو، مبارزه مسلحانه را محکوم کنیم؛ سه، بگوییم که اسلام و تشیع با مارکسیسم در مبارزه هستند؛ علت اینکه آن‌ها گزینه دستور گرفتن از عراق را انتخاب کردند، همان ارتباطی است که در سال 1349 در قضیه هواپیماربایی با عراق ایجاد شد؛ گروهک تروریستی منافقین در اواخر سال 1349 یا اوایل سال 1350 دفتر خود را در عراق تشکیل داده و یک اردوگاه زد؛ مدیریت دفتر عراق بر عهده 2 نفر بود: حسین احمدی روحانی و تراب حق‌شناس؛ حق‌شناس کتاب قطور 800 صفحه‌ای درباره منافقین با عنوان از فیضیه تا پیکار دارد؛ نام این کتاب در واقع از طلبگی او در فیضیه و پیوستن به پیکار نشات گرفته است؛ او همسر دوم پوران بازرگان است؛ پوران بازرگان همسر محمد حنیف‌نژاد از موسسان سازمان مجاهدین خلق بوده است.

-دلیل صدام برای راه دادن منافقین به عراق چه بود؟

تبراییان: پس از آشکار شدن اختلاف‌ها میان مسعود رجوی با ابوالحسن بنی‌صدر در دی 1361، رژیم بعث رسما از رجوی دعوت می‌کند تا به عراق برود؛ در واقع رفتن منافقین به عراق کلاهی بود که فرانسوی‌ها سر صدام گذاشتند؛ آن‌ها که از جانب منافقین احساس خطر می‌کردند، به دنبال خلاص شدن از دست منافقین بودند؛ فرانسه تعامل‌های نظامی گسترده‌ای با صدام داشت، به شکلی که پیشرفته‌ترین تجهیزات و جنگنده‌ها را در اختیار او می‌گذاشت؛ فرانسه که قصد رها شدن از دست منافقین را داشت، اعلام کرد که قصد دارد چند هزار نیرو را به‌عنوان هدیه به صدام بدهد؛ متعاقبا وزارت کشور فرانسه با فراخواندن رجوی به او اعلام کرد که فعالیت‌هایش محدود شده است؛ در نهایت رجوی در 17 خرداد 1365 با یک فروند هواپیمای اختصاصی که از عراق به فرانسه رفته بود، وارد بغداد شد و شخصیت عالی‌رتبه عراقی یعنی نفر سوم حزب حاکم بعث به استقبالش رفت؛ رجوی نام این پرواز را پرواز تاریخ‌ساز گذاشت و ادعا کرد که این پرواز تاریخ‌ساز برای برقراری صلح و عدالت و آزادی است.

به کلمه‌ای که او برای توصیف این پرواز استفاده کرد، دقت کنید؛ صلح، عدالت، آزادی.

البته این موضوع دلیل زمینه‌ای دیگری نیز داشت.

-چه دلیلی؟

تبراییان: موضوع به ماجرای طلاق و قضایای مربوط به آن بازمی‌گشت؛ در 19 بهمن 1360 در زعفرانیه اتفاق مهمی افتاد و آن هم کشته شدن موسی خیابانی، مهم‌ترین عنصر سازمان و فرمانده نظامی این گروهک در داخل که کتف به کتف و شانه به شانه رجوی حرکت می‌کرد، بود.

از نظر من و به تایید دیگران از جمله هادی شمس حائری، عضو جداشده منافقین، رفتن به عراق در برنامه رجوی بود؛ در خاطرات هادی شمس حائری آمده است که رجوی گفته بود: من از مدت‌ها پیش قصد داشتم به عراق بیایم، ولی شرایط اجازه نمی‌داد تا اینکه قضیه گروگان‌های فرانسوی پیش آمد.

-در زعفرانیه چه اتفاقی افتاد؟

تبراییان: در این روز اشرف ربیعی، همسر رجوی نیز کشته شد؛ در واقع فیلم ماجرای نیمروز براساس آن حادثه ساخته شد؛ برخلاف روایت فیلم ماجرای نیمروز، به نظر می‌رسد رجوی در آن مقطع قصد داشت تا از شر 2 نفر راحت شود؛ یکی موسی خیابانی که با حذفش فضا برای ریاست او بر منافقین باز می‌شد و رجوی را زعیم بلامنازع منافقین می‌کرد؛ فرد دیگری که رجوی قصد داشت از سر باز کند، همسرش بود؛ او که دلباخته فیروزه، دختر بنی‌صدر شده بود، قصد ازدواج با این دختر را که 16 سال از او کوچک‌تر بود، داشت و اشرف ربیعی مانع بود؛ او قصد داشت با این ازدواج پیوند و رابطه خود را با بنی‎صدر محکم کند؛ به همین دلیل، رجوی 8 ماه بعد از کشته شدن اشرف ربیعی در ضربه 19 بهمن 1360 به منافقین در زعفرانیه با فیروزه بنی‌صدر ازدواج کرد؛ این ازدواج تا خرداد 1363 ادامه پیدا کرد؛ دلیل این جدایی بالا گرفتن اختلاف‌های بنی‎صدر و رجوی بر سر دیدار او با طارق عزیز، نخست‌وزیر وقت عراق بود؛ بنی‌صدر که خود با رژیم بعث عراق رابطه داشت، ناراحت بود که چرا موضوع دیدار رجوی با مقام عراقی علنی شده است؛ رجوی و طارق عزیز پس از دیدار بیانیه مشترک داده و در کنفرانس مطبوعاتی حاضر شدند؛ گروهک تروریستی منافقین تعمدا این موضوع را علنی کرد؛ در بهمن 1363 اطلاعیه منافقین درباره جدایی مسعود رجوی و فیروزه بنی‌صدر صادر شد؛ رجوی پنج ماه پس از جدایی از فیروزه بنی‌صدر با مریم قجر عضدانلو، همسر پیشین مهدی ابریشمچی ازدواج کرد.

-دلیل ازدواج رجوی با مریم قجرعضدانلو چه بود؟

تبراییان: مریم قجر عضدانلو در هنگام ازدواج با مسعود رجوی یک دختر سه ساله داشت؛ زنان زیادی در گروهک تروریستی منافقین بودند و دلیلی وجود نداشت که رجوی با مجبور کردن مریم قجر عضدانلو به جدایی از همسرش که دوست رجوی نیز بود، با او ازدواج کند؛ رجوی، هشت ماه پس از مرگ همسر اولش با زنی که 16 سال از او کوچک‌تر بود، ازدواج کرد و به فاصله چند ماه پس از جدایی از فیروزه بنی‌صدر با مریم قجرعضدانلو ازدواج کرد.

جرثومه‌های فساد و ارتجاع این دمل‌های چرکین را با تعابیر مسخره‌ای که زیاد استفاده می‌کنند، توجیه می‌کنند؛ آن‌ها می‌گویند که این یک «انقلاب ایدئولوژیک» بود.

-همکاری منافقین با رژیم بعث عراق در دوران جنگ تحمیلی چگونه رخ داد؟

تبراییان: منافقین به کشوری رفتند که با ایران در جنگ بود؛ این موضوع بسیار اهمیت دارد؛ در انگلیس حکم اعدام فقط برای افرادی اجرا می‌شود که به کشور خود خیانت کنند؛ به این معنا که جاسوس دشمن در هنگام جنگ شده یا به خدمت دشمن در حال جنگ با این کشور در بیایند؛ منافقین که تن به چنین اقدام کثیفی و جاسوسی برای دشمن آب و خاکشان داده بودند، مسائل اخلاقی برایشان اهمیتی نداشت؛ آنها تن به هر کاری می‌دادند؛ در 17 خرداد 1365 مسعود رجوی وارد عراق شد؛ منافقین یک سال قبل در 29 خرداد به‌اصطلاح «ارتش آزادی بخش ملی» را ابتدا با هزار نفر تاسیس کرد که بعدا تعدادشان به 2 هزار نفر هم رسید؛ این ماجرا ادامه پیدا کرد تا به عملیات «فروغ جاویدان» رسید.

در آن زمان شمار اعضای ارتش به‌اصطلاح آزادی‎بخش به 6 هزار نفر هم رسیده بود؛ هم صدام و هم رجوی می‌خواستند از دست این جمعیت راحت شوند؛ اصلا گروهک منافقین براساس تفکر رجوی قائم به حرکت روی سیل خون است؛ منافقین پیش از عملیات «فروغ جاویدان»، چند عملیات مهم دیگر انجام دادند؛ یکی از آن‌ها عملیات آفتاب بود که در فروردین 1367 علیه فکه انجام شد؛ این عملیات که نخستین عملیات مهم منافقین علیه ایران از زمان استقرار در خاک عراق بود، 20 روز پیش از حمله آمریکا به 2 سکوی نفتی در خلیج فارس صورت گرفت؛ روز بعد از حمله آمریکا به سکوهای نفتی ایران در خلیج فارس، رژیم بعث با کمک‌هایی توانست فاو را بگیرد.

عملیات دیگری که منافقین در خرداد همان سال انجام دادند، عملیات چلچراغ است که به اشغال شهر مهران منجر شد؛ اگرچه منافقین تلاش کردند تا با تبلیغات زیاد این عملیات را بزرگ نشان دهند، اما واقعیت این است که مهران در آن مقطع زمانی، جمعیت زیادی نداشت؛ رجوی و برخی از اعضای گروهک تروریستی منافقین با بالگرد به مهران رفتند و عکس انداختند و به عراق بازگشتند؛ آن‌ها از این کار هدفی را دنبال می‌‎کردند.

-هدف منافقین از اجرای این رشته عملیات علیه ایران چه بود؟

تبراییان: قصد آن‌ها اجرای نمایشی برای آمریکایی‌ها بود؛ دقیقا 2 روز بعد از عملیات چلچراغ یعنی اشغال شهر مهران، کنگره آمریکا حمایت خود را از گروهک تروریستی منافقین اعلام کرده و آن را به‌عنوان اپوزیسیون مورد تمجید قرار داد؛ 2 هفته بعد از این ماجرا هواپیمای ایرباس ایران در خلیج فارس بر اثر اصابت 2 موشک شلیک شده از ناو هواپیمابر آمریکا سرنگون شد و 290 مسافر آن جان باختند.

-دلیل مخالفت منافقین با قطعنامه آتش‌بس چه بود؟

تبراییان: آن‌ها شوکه شده بودند؛ اصلا تصور نمی‌‎کردند که قطعنامه آتش‌بس قبول شود؛ منافقین کار را از دست داده تلقی می‌کردند؛ منافقین به همین دلیل حدود کمتر از یک هفته بعد از پذیرش قطعنامه آتش‌بس از سوی ایران، یعنی سوم مرداد عملیات «فروغ جاویدان» را در خاک ایران انجام دادند و تا عمق 30 کیلومتری هم پیش رفتند؛ اسم انتخاب‌شده برای عملیات هم بسیار مسخره بود؛ این اسم برگرفته از فیلم جشن‌های 2 هزار و 500 ساله شاهنشاهی است؛ این فیلم اواخر سال 1351 در 30 سینمای تهران و 40 سینمای شهرستان‌های کشور نمایش داده شده بود و بزرگ‌ترین اکران فیلم محسوب می‌شد؛ در نهایت منافقین در تنگه‌ای در 30 کیلومتری کرمانشاه زمین‌گیر شدند و بعد از نزدیک به 3 روز گروهک رسما دستور عقب‌نشینی را صادر کرد.

-چرا گروهک تروریستی منافقین به سمت زنانه شدن پیش رفت؟

تبراییان: این موضوع تا حدی به این مسئله بازمی‌گردد که در تحلیل درون‌سازمانی رجوی، زن زودتر رویایی و ذهنی می‌شود و زودتر تغییرات را می‌پذیرد، ضمن اینکه از مرد قابل اعتمادتر نیز است؛ تمام فرماندهان ارتش به‌اصطلاح آزادی بخش زن هستند؛ این موضوع به بدبختی‌های عجیب‌وغریبی منجر شد؛ مسعود بنی‌صدر، پسرعموی ابوالحسن بنی‎صدر تعریف می‌کرد: در اروپا به یک بچه 10 ساله برخوردم و هویتش را پرسیدم؛ گفت من پدرم در ایران کشته شد؛ مادرم بعد از کشته شدن پدرم در ایران به عراق آمد و ماندگار شد و ازدواج کرد؛ همسر مادرم که از اعضای منافقین بود، پدر جدیدم محسوب می‌شد؛ مادرم کشته شد و پدر جدیدم با خانم دیگری ازدواج کرد؛ هر دوی این‌ها در عملیات «فروغ جاویدان» کشته شدند؛ من الان نمی‌دانم چه دارم.

متاسفانه چنین اتفاق‌های دردناکی در گروهک تروریستی منافقین رخ داده است.

-تغییرات در گروهک تروریستی منافقین چگونه رخ دادند؟

تبراییان: سازمان مجاهدین خلق در سال 1344 تاسیس شد؛ این سازمان 10 سال بعد در سال 1354 تغییر مواضع ایدئولوژیک داد؛ در 1363 نیز طلاق تشکیلاتی را اجرا کرد؛ گویا گروهک تروریستی منافقین عادت دارد هر 10 سال یک‌بار اعضای خود را سورپرایز کند؛ این قضیه انقلاب ایدئولوژیک و این ماجرای طلاق و ازدواج تلاشی برای آزمایش اعضای منافقین بود تا دریابند که اعضا چه واکنشی در برابر این اتفاق‌ها نشان می‌دهند؛ بیشتر اعضا به جز چند نفر که مسئله‌دار شدند، از این تغییرات تمکین و حتی ابراز خوشحالی کردند؛ البته عجیب نیست افرادی که تن به رفتن به عراق تحت سیطره رژیم بعث می‌دهند، از طلاق تشکیلاتی و اتفاق‌های مانند این خوشحال نشوند.

گروهک تروریستی منافقین مدت‌هاست که با اصطلاح سازمان قابل تعریف نیست، بلکه یک فرقه است؛ ما شاهد دگردیسی این فرقه هستیم؛ در واقع آن‌ها از سازمان به فرقه تغییر ماهیت دادند؛ فرقه مشخصاتی دارد، به این معنا که دچار خودکامگی ایدئولوژیک و افراط در عقیده می‌شود؛ یعنی جان و مال افراد دیگر متعلق به خودش نیست، بلکه به مالکیت فرقه درمی‌آید؛ فرقه تعیین می‌کند که اعضا چگونه فکر و زندگی کنند؛ مثلا در اردوگاه اشرف دستورالعمل‌هایی برای همه مسائل حتی مسائل روزمره وجود داشت؛ در واقع، کنترل همه‌چیز اعضا در دست سرکردگان فرقه است.

از این رو، از زمانی که منافقین وارد عراق می‌شوند، ما دیگر نمی‌توانیم از کسانی که در اردوگاه حضور داشتند، به‌عنوان اعضا یاد کنیم، آن‌ها گروگان‌هایی هستند که راه بازگشتی نداریم؛ آن‌ها کاملا در کنترل هستند و نسبت به خیلی از چیزها بی‌حس شده‌اند؛ سرکوب رفتار را در جلسات نقد و بررسی ارزیابی نفسانی گروهک می‌توان دید؛ حتی اگر کسی خواب می‌دید باید صبح برای مسئول تشکیلاتی خود تعریف می‌کرد؛ همین موضوع سبب شد تا آن‌ها رفته رفته تبدیل به ربات شوند؛ فرقه وطن‌فروش و آدم‌فروش به این کار افتخار می‌کند.

-جنایت‌های منافقین فقط علیه ایران رخ دادند؟

تبراییان: جنایت‌های منافقین محدودیت زمانی و مکانی ندارند؛ در سال 1351 که هنوز انقلابی رخ نداده بود، 2 دانشجوی عراقی در حال تحصیل در ایران با گروهک تروریستی منافقین ارتباط برقرار می‌کنند و از منافقین اطلاعات مربوط به مراکز اقتصادی، نظامی، فرودگاه‌ها، پایگاه‌های مستشاری به ویژه آمریکا و اطلاعاتی در مورد گروه‌های داخلی در تضاد با رژیم را می‌گیرند؛ در مصاحبه‌ای که اعضای منافقین در 26 تیر 1352 انجام دادند، از اقدام‌های خود برای آتش‎زدن و بمب‌گذاری در برخی از مساجد تهران حرف زدند؛ جنایت‌های از این دست منافقین در زمان پیش از پیروزی انقلاب زیاد است؛ آن‌ها پس از پیروزی انقلاب اسلامی هم به این روند ادامه دادند.

منافقین در جنایت مرزهای جغرافیایی را نیز رد کرده‌اند و فراتر از مرزهای ایران علیه برخی کشورها دست به جنایت زدند که از جمله آن‌ها می‎توان به جنایت علیه کردها در عراق اشاره کرد.

آن‌ها حتی درون خود نیز دست به جنایت می‌زنند؛ کارهای غیراخلاقی که آن‌ها می‌کنند، نوعی جنایت است؛ مصاحبه‌های اخیر برخی از زنان عضو گروهک تروریستی منافقین درباره فساد اخلاقی در این گروهک، به‌ویژه بی‎اخلاقی رجوی تکان‌دهنده است؛ یک فرد تا چه اندازه می‌تواند پست باشد تا چنین کارهایی را انجام داده و دیگران را مجبور به انجام آن‌ها کند.

-رابطه منافقین با ساواک چگونه بود؟

تبراییان: ساواک کاری با گروهک تروریستی منافقین نداشت و حتی می‌توان همکاری نزدیکی نیز میان آن‌ها وجود داشت.

-منافقین در ابتدا چه داعیه‎ای داشتند؟

تبراییان: واقعیت این است که منافقین از اسلامی بودن سوءاستفاده کردند؛ جزوه‌های آن‌ها همه مبنای مارکسیستی داشتند؛ سعید محسن، یکی از موسس‌های اولیه سازمان مجاهدین خلق، در هفته‌های پایانی زندگی خود پیش از اعدام در سال 1350 جزوه‌هایی نوشتند که عملا براساس مارکسیسم است.

موسس‌های اولیه سازمان مجاهدین خلق مدعی بودند که مارکسیسم فن مبارزه است، اما ایدئولوژی ما نیست؛ ما از آن برای مبارزه استفاده می‌کنیم؛ منافقین در ادامه ادعا کردند که اسلام دیگر جوابگو نیست؛ اگرچه آن‌ها در سال 1354 تغییر مواضع خود را اعلام کردند، اما این موضوع به زمانی پیشتر بازمی‌گشت، فقط علنی نشده بود.

-آیا قصد تالیف کتاب دیگری درباره منافقین را دارید؟

تبراییان: من دین خود را با نوشتن کتاب خوابگردها انجام دادم و این کتاب اکنون یکی از منابع مهم درباره منافقین و جنایت‌های آن‌ها است؛ خوابگردها دارای سه بخش شامل مقدمه مفصل، پنج جلسه دیدارهای رجوی با روسای سرویس کل اطلاعات رژیم بعث عراق و فصلی شامل 19  پرونده است؛ این فصل آخر به موضوع‌های مختلفی از جمله انتفاضه شعبانیه پرداخته است؛ پیش از خوابگردها نیز در مورد منافقین، تحولات مربوط به آن‌ها در دوران پس از انقلاب، نحوه رفتن آن‌ها به عراق، چند کتاب منتشر شده بود.

-مهم‌ترین کاری که باید در موضوع منافقین انجام شود، چیست؟

تبراییان: تجربه ناخوشایندی که ما داریم، این است که اطلاعات و تجارب به درستی به نسل بعد منتقل نمی‌شود؛ ما در کشور مشکل بی‌توجهی به کتابخوانی داریم؛ ما باید درباره جنایت‌های منافقین صحبت کرده و به افراد در این باره آگاهی بدهیم؛ این تبیین‌ها باید انجام شود؛ در عین حال، باید کاری کنیم که نسل جدید از جنایت‌های منافقین آگاهی یابند، چراکه این افراد متاسفانه همچنان اسم یک تشکیلات را یدک می کشند.

منبع:‌ میزان

انتهای پیام/

دیگر خبرها

  • نزدیکی به ناتو در دستورکار کشورهای بی‌طرف اروپا
  • لغو تفاهم‌نامه دانشگاه تهران با معاونت امور زنان رئیس‌جمهور
  • انعقاد تفاهم نامه علمی بین دانشگاه علوم پزشکی یزد و اندونزی
  • نمایندگان آمریکا افشاگری‌های «تهران‌تایمز» را تأیید کردند
  • وزیر خارجه اتریش: قصد پیوستن به ناتو را نداریم
  • گروسی: امیدوارم نشست اصفهان گام جدیدی برای همکاری‌ها باشد
  • امضاء پروژه جدیدی برای افزایش اصالت زعفران بین فائو و ایران
  • واکنش مهران غفوریان به ساواکی خواندن پدرش
  • خوابگردهایی که مزدوری پیشه کردند
  • دانشگاه آزاد اسلامی برگزیده استان فارس در حوزه اسناد و املاک شد